دموکراسی زیر سایه حاکمیت اقلیت؛ چرا منافع خاص حکمرانی میکنند؟
چرا حاکمیت اقلیت؟ در واقعیت، حتی اکثریت به ندرت از نتایج حکومت راضی هستند زیرا بسیاری از آنچه دولتها انجام میدهند نتیجه سیاستهای منافع خاص است. حکومت اقلیت، یا استبداد اقلیت، حتی از استبداد اکثریت نیز فراگیرتر است. یکی از دلایل آن، پدیدهای به نام “معاملهی متقابل” بصورت نفعی در مقابل نفع است (که Logrolling نامیده میشود).
این اصطلاح از یک رسم قدیمی آمریکایی نشأت گرفته که در آن همسایگان به یکدیگر کمک میکردند تا الوارها را برای سوزاندن به تلی تبدیل کنند. در سیاست، معامله متقابل معمولاً زمانی مطرح میشود که قانونگذاران به آرا برای لایحهای نیاز دارند که به حوزههای انتخابی آنها کمک میکند. پروژههایی مانند پلها، بزرگراهها و بیمارستانهای فدرال که به مردم در منطقه سود میرسانند اما ممکن است با مالیاتهای فدرال تأمین مالی شوند، اغلب به لطف معامله متقابل پیش میروند.
در سیاست، “معامله متقابل” تاریخچهای طولانی دارد؛ میتوان آن را تا سال ۱۷۹۰ ردیابی کرد، زمانی که وزیر امور خارجه توماس جفرسون بر معاملهای معروف به “مصالحه ۱۷۹۰” ریاست داشت. سیاستمداران در آن زمان در تلاش بودند تا تصمیم بگیرند که چگونه بدهیهای ناشی از جنگ انقلابی پرداخت شود. در همان زمان، آنها در تلاش بودند تا به توافقی درباره محل پایتخت کشور برسند. سرانجام، در یک مهمانی شام که توسط توماس جفرسون برگزار شد، جیمز مدیسون نماینده ویرجینیا با درخواست الکساندر همیلتون مبنی بر اینکه دولت فدرال مسئولیت بدهی جنگ را بر عهده بگیرد، در ازای قرار دادن پایتخت کشور در پوتوماک موافقت کرد. 1
چگونه معاملهی متقابل بر خلاف ترجیح اکثریت انجام میگیرد؟ یک جامعه کوچک را با حدود سی هزار ساکن در نظر بگیرید که در مورد افزایش مالیات برای کمک به تأمین مالی مدارس و بیمارستانها اختلاف نظر دارند. فرض کنیم که ده هزار نفر ساکنان جوانتری هستند که طرفدار هزینه بیشتر برای مدارس هستند اما نمیخواهند برای بیمارستان محلی بیشتر هزینه کنند. گروه دیگری از ده هزار نفر شامل افراد مسنتر هستند که طرفدار هزینه بیشتر برای بیمارستانها هستند اما، از آنجا که فرزندانشان بزرگ شدهاند، نمیخواهند برای مدارس بیشتر هزینه کنند. یک گروه سوم نمیخواهد برای هیچ کدام از مدارس یا بیمارستانها بیشتر هزینه کند.
پس تقسیمبندی به این صورت است: گروه الف: مدارس اما نه بیمارستان، گروه ب: بیمارستان اما نه مدارس، گروه ج: هیچکدام.
اگر قانون رأیگیری محلی به اکثریت دو سوم برای افزایش مالیات جهت هزینه بیشتر در مدارس یا بیمارستانها نیاز داشته باشد، یک همهپرسی در مورد هزینه مدارس شکست خواهد خورد زیرا گروه الف به نفع آن خواهد بود، اما ب و ج با آن مخالفت میکنند. اگر همهپرسی در مورد افزایش مالیات برای هزینه بیشتر در بیمارستان باشد، تنها گروه ب به نفع آن خواهد بود اما الف و ج با آن مخالفت میکنند. بنابراین، ترجیح واقعی جامعه، از دیدگاه دموکراتیک حاکمیت اکثریت، حفظ وضع موجود و عدم هزینه بیشتر برای هیچ چیز است.
نحوه عملکرد “معاملهی متقابل” (Logrolling) اینگونه است که نمایندگانی، مثلاً از گروه الف، به نمایندگان گروه ب نزدیک میشوند و میگویند: “ببینید، ما نمیخواهیم مالیات بیشتری برای بیمارستان بپردازیم، اما اگر شما در عوض به همهپرسی ما برای افزایش مالیات برای مدارس رأی دهید — حتی اگر نمیخواهید دلارهای مالیاتی بیشتری برای مدارس خرج کنید — ما هم به همهپرسی شما رأی خواهیم داد.”
نتیجتا یک معامله انجام میشود که منجر به هزینه بیشتر برای مدارس و بیمارستانها میشود، حتی اگر ترجیح واقعی اکثریت، عدم افزایش مالیات و هزینه برای هیچ چیز باشد.
معاملهی متقابل(Logrolling) کاری است که اعضای قوه مقننه در تمام طول روز هنگامی که مجلس در جلسه است انجام میدهند. معمول است که یک نماینده از مرکز شهر را ببینیم که به نفع لایحه یارانه کشاورزی رأی میدهد، با وجود اینکه حتی یک کشاورز در حوزه انتخابیه او وجود ندارد. این رأی احتمالاً نتیجه یک معامله رأی است؛ که او قول داده به لایحه کشاورزی رأی دهد در ازای رأی نمایندگان روستایی به هزینههای نوسازی شهری، علیرغم اینکه هیچ منطقه شهری در حوزههای انتخابیه آنها وجود ندارد.
با معاملهی متقابل، آنچه سیاست به ما میدهد نه حاکمیت اکثریت بلکه قانونگذاری منافع خاص است که هر بخش آن به یک اقلیت کوچک به هزینه اکثریت مالیاتدهنده سود میرساند و دلیل دیگری بر آن است که اقلیتهای عددی بر دموکراسیهای “حاکمیت اکثریت” حکومت میکنند: بیشتر قوانین به گروههای نسبتاً کوچک، متمرکز و از نظر سیاسی فعال سود میرساند، در حالی که هزینه مالیاتی برای این مزایا در میان جمعیت عمومی مالیاتدهنده به طور گسترده پراکنده میشود.
به عنوان مثال، یارانههای کشاورزی را در نظر بگیرید. چند ده شرکت کشاورزی ممکن است میلیونها دلار از خزانهداری آمریکا دریافت کنند، اما هر مالیاتدهنده فقط چند دلار (یا سنت) مشارکت خواهد کرد. مزایا در تعداد کمی از کسب و کارهای کشاورزی متمرکز شده است و مالیاتدهنده متوسط هیچ ایدهای ندارد که مالیاتهایش به خاطر آن(یارانهها) کمی بالاتر رفته است. بنابراین مالیاتدهندگان هیچ انگیزهای برای مخالفت با برنامه ندارند، علیرغم اینکه این چیزی جز رفاهِشرکتی برای شرکتهای کشاورزی که قبلاً هم ثروتمند بودهاند نیست.
این فقط یک مثال است، اما هزاران برنامه دولتی از همه نوع وجود دارد که دقیقاً همین کار را میکنند: توزیع مزایای متمرکز به گروههای ذینفع خاص از نظر سیاسی قدرتمند به هزینه عموم مردم. به عنوان مثال، وقتی صنعت فولاد برای تعرفههای واردات فولاد لابی میکند، نتیجه این است که فولاد ساخت آمریکا گرانتر میشود. اگر بر هر تن فولادی که از کشور دیگری وارد میشود مالیات ویژهای وضع شود، این امر به تولیدکنندگان فولاد آمریکایی اجازه میدهد قیمتهای خود را افزایش داده و سودشان را بالا ببرند. همه چیزهایی که از فولاد ساخته شدهاند گرانتر میشوند، اما هزینه این یارانه غیرمستقیم به صنعت فولاد (سهامداران، مدیران، مالکان، کارمندان) در جمعیت آمریکا به طور گسترده پراکنده میشود. به عنوان مثال، یک خودروی متوسط ممکن است تنها چند صد دلار گرانتر شود. و فرد متوسط “به طور منطقی بیاطلاع” هیچ سرنخی ندارد که چرا خودروی جدیدش گرانتر از همان مدل در سال گذشته است! سود متمرکز، هزینه غیرمتمرکز ناملموس! 2
انتخابات ۲۰۲۴ آمریکا را میتوان عرصه رقابت سیاستمداران حداقلی دانست.
در یک سمت، دونالد ترامپ که طرفدار سوبسید به کشاورزان است و از ایده خودکفایی و استقلال بهخصوص در زمینهی انرژی و کشاورزی پشتیبانی میکند. دولت او سابقه یارانه مستقیم به کشاورزان (به دلیل افت درآمد صادرات کشاورزی به چین) را داشته و انتخاب جیدیونس به عنوان معاون شاید تاکیدی دوباره بر این سیاستها باشد.
کاملا هریس در مقابل، بودجههای دولت رفاهی (بهداشت و درمان و آموزش) را افزایش میدهد، وام و بدهی دانشجویان را میبخشد، و طرفدار سیاست های تبعیض مثبت است.
تئوری انتخاب عمومی و کاندیداهای انتخابات ۲۰۲۴ آمریکا
نظریه انتخاب عمومی، شاخهای از اقتصاد است که تصمیمگیری سیاسی را تحلیل میکند و استدلال میکند که سیاستمداران بازیگرانی خودمحور هستند که توسط انگیزه انتخاب مجدد وسوسه میشوند. آنها مانند هر فرد دیگری به مشوقها واکنش مثبت نشان میدهند. کمکهای مالی کمپین، اگرچه نتایج سیاستی خاصی را تضمین نمیکند، میتواند دسترسی، نفوذ و گوش شنوای سیاستمداران را هنگام تدوین قوانین یا تفسیر مقررات خریداری کند.
این موضوع را با جزئیات برای کاندیداها و گروههای مختلف، با شروع کمپین هریس-والز و حامیان آن، بررسی کنیم.
کمپین هریس-والز
برای کمپین هریس-والز، میتوان چندین گروه ذینفع خاص کلیدی را شناسایی کرد:
۱. دانشآموزان و رأیدهندگان جوان:
وعده هریس برای بخشش وام دانشجویی و گسترش فرصتهای آموزشی مستقیماً این گروه را هدف قرار میدهد. در حالی که کل جمعیت دانشجویی یک اقلیت هستند، اما آنها یک بلوک متمرکز و فعال سیاسی محسوب میشوند. مزایای بخشش وام یا افزایش بودجه آموزشی برای این گروه بسیار متمرکز است، در حالی که هزینهها بین همه مالیاتدهندگان توزیع میشود.
یک برنامه بخشش وام دانشجویی به مبلغ ۱۰،۰۰۰ دلار، ۴۰۰ میلیارد دلار هزینه دارد. با تقریباً ۱۵۰ میلیون مالیاتدهنده در ایالات متحده، این مبلغ حدود ۲،۶۶۷ دلار برای هر مالیاتدهنده است. با این حال، برای ۴۳ میلیون وامگیرندهای که از این طرح بهرهمند میشوند، این مبلغ ۱۰،۰۰۰ دلار سود برای هر نفر است. این مزیت متمرکز، دانشجویان را ترغیب میکند تا در حمایت از هریس از نظر سیاسی فعال باشند، در حالی که ممکن است مالیاتدهنده معمولی حتی متوجه بار مالیاتی اضافی نشود.
مشاهدات:
در سال 2020، 55 درصد از فارغ التحصیلان دانشگاهی به بایدن و 43 درصد به ترامپ رأی دادند.
رای دهندگان جوان (29–18) تمایل به نفع نامزدهای دموکرات دارند: در سال 2020، 60 درصد به بایدن، 36 درصد به ترامپ رأی دادند.
۲. رأیدهندگان سیاهپوست:
کمپین هریس-والز بر مسائل عدالت نژادی و سیاستهای هدفمند برای رسیدگی به نابرابریهای سیستمیک تأکید کرده است. در حالی که آمریکاییهای آفریقاییتبار حدود ۱۳ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند، اما آنها یک بلوک رأیگیری حیاتی هستند، به ویژه در ایالتهای کلیدی و متزلزل.
سرمایهگذاری فرضی ۵۰ میلیارد دلاری در برنامههای هدفمند برای کالجها و دانشگاههای سیاهپوستان (HBCU) و مشاغل متعلق به اقلیتها را در نظر بگیرید. این مبلغ حدود ۳۳۳ دلار برای هر مالیاتدهنده خواهد بود، اما میتواند منجر به مزایای قابل توجهی برای جامعه سیاهپوستان خواهد شد و رای آنان را جذب کند.
مشاهدات:
در انتخابات قبلی 82 درصد از مردان سیاه پوست به بایدن و 18 درصد به ترامپ رأی دادند.
91 درصد از زنان سیاه پوست به بایدن رأی دادند، در حالی که تنها 8 درصد به ترامپ رأی دادند.
۳. اتحادیههای کارگری:
هریس مدتهاست که خود را طرفدار اتحادیهها نشان داده و از سیاستهایی مانند قانون PRO برای تقویت حقوق کارگران برای سازماندهی حمایت میکند. در حالی که عضویت در اتحادیهها در طول سالیان گذشته کاهش یافته است، اتحادیهها همچنان یک نیروی سیاسی قدرتمند هستند، به ویژه در ایالتهای چرخشی مانند میشیگان و پنسیلوانیا.
سیاستی را تصور کنید که اتحادیهسازی کارگران را آسانتر میکند و به طور بالقوه، عضویت در اتحادیهها را تا ۵ میلیون کارگر افزایش میدهد. هزینه مستقیم برای مالیاتدهندگان ممکن است حداقلی باشد یا منجر به هزینههای بالاتر برای کسب و کارها شود که میتواند منجر به قیمتهای بالاتر برای مصرفکنندگان یا کاهش فرصتهای شغلی و بیکاری کارکنان غیر اتحادیهای شود اما مزایای قانون PRO در میان اعضای اتحادیه متمرکز شده است و میتواند حمایت قوی اتحادیه از هریس را به دنبال داشته باشد، در حالی که هزینهها در میان جمعیت گستردهتر پراکنده میشود.
مشاهدات:
بر اساس نظرسنجیهای خروجی، 57 درصد از رایدهندگان با عضو اتحادیه در خانوار به بایدن رأی دادند، در حالی که 48 درصد از رأیدهندگان غیر اتحادیهای از ترامپ حمایت کردند.
این نشان می دهد که اعضای اتحادیه در انتخابات 2020 با اختلاف 9 درصدی بایدن را بر ترامپ ترجیح دادند.4
۴. گروههای محیطزیستی:
سیاستهای هریس در مورد تغییرات آب و هوایی، از جمله سرمایهگذاری در انرژیهای پاک و وعده پیوستن مجدد به توافقنامههای بینالمللی آب و هوایی، برای سازمانهای محیطزیستی و رأیدهندگانی که نگران تغییرات آب و هوایی هستند، جذاب است. گروههای ذینفع خاص که از هریس-والز حمایت میکنند ممکن است برای تأمین سیاستها یا بودجه مطلوب به لابیگری و سایر فعالیتهای سیاسی بپردازند. به عنوان مثال، گروههای محیطزیستی ممکن است برای مقررات سختگیرانهتر در مورد صنایع سوخت فسیلی لابی کنند، که میتواند به نفع شرکتهای انرژی پاک (یک مزیت متمرکز) باشد در حالی که به طور بالقوه هزینههای انرژی را برای همه مصرفکنندگان افزایش میدهد (هزینه پراکنده).
یک طرح سرمایهگذاری ۲ تریلیون دلاری در انرژی پاک طی چهار سال، سالانه حدود ۳،۳۳۳ دلار برای هر مالیاتدهنده هزینه خواهد داشت. با این حال، مزایای متمرکز (مانند ایجاد شغل در بخش انرژی پاک) انگیزه قوی برای گروههای محیطزیستی برای حمایت از هریس ایجاد میکنند در حالی که هزینه برای هر مالیاتدهنده ممکن است چندان قابل توجه نباشد.
تئوری انتخاب عمومی و کمپین هریس-والز:
با توجه به پیچیدگی این سیاستها و سازوکارهای تأمین مالی آنها، بسیاری از رأیدهندگان ممکن است در مورد هزینهها و مزایای واقعی ناآگاه بمانند. اغلب ارزش زمان و تلاش را ندارد که یک فرد به طور کامل هر پیشنهاد سیاسی را بررسی کند، و منجر به وضعیتی میشود که گروههای ذینفع خاص که منافع بیشتری در خطر دارند، نفوذ بیاندازهای بر سیاستگذاری داشته باشند.
رفاهِشرکتی، رانتخواهی و علل حمایت غولهای دارویی و تکنولوژی (Big Pharma & Big Tech) از جریان دموکرات
با وجود رویکرد تجارتمحور ترامپ، شرکتهای بزرگ فناوری و داروسازی حامیان مالی قابل توجهی برای دموکراتها، به ویژه کامالا هریس، بودهاند. دلایل متعددی برای این امر وجود دارد.
۱. محیط نظارتی: دموکراتها تمایل به نظارتپذیری بیشتری دارند، که ممکن است برای کسب و کارها متناقض به نظر برسد. با این حال، شرکتهای بزرگ فناوری و داروسازی اغلب از مقررات سختگیرانهتر بهره میبرند، زیرا آنها منابع لازم برای رعایت این مقررات را دارند، در حالی که رقبای کوچکتر ممکن است با مشکل مواجه شوند. این امر مانعی برای ورود ایجاد میکند و منافع بازیگران مستقر را حفظ میکند.
۲. قراردادها و بودجه دولتی: دموکراتها اغلب از افزایش هزینههای دولت در ابتکارات بهداشتی و فناوری حمایت میکنند، که به نفع شرکتهای بزرگ داروسازی و فناوری است. این شرکتها میتوانند قراردادهای سودآور دولتی، کمکهای مالی و یارانهها را تأمین کنند که جریان ثابتی از درآمد را فراهم میکند.(جریان کروناویروس ۲۰۲۰ و سودهای بیلیون دلاری شرکتهای بزرگ دارویی را به خاطر دارید؟)
۳. حفاظت از مالکیت معنوی: دموکراتها تمایل به حمایت بیشتر از حفاظتهای قوی مالکیت معنوی (IP) دارند، که برای شرکتهای بزرگ فناوری و داروسازی بسیار مهم است. این شرکتها به شدت به ثبت اختراعات و حق نشر برای حفظ تسلط خود بر بازار متکی هستند.
۴. سیاستهای مالیاتی: در حالی که کاهش مالیات ترامپ برای شرکتها مفید بوده، دموکراتها اغلب از معافیتهای مالیاتی و اعتبارات هدفمندتر برای صنایع خاص، مانند انرژی تجدیدپذیر و بیوتکنولوژی، حمایت میکنند. شرکتهای بزرگ فناوری و داروسازی میتوانند از این مشوقهای مالیاتی تخصصی بهرهمند شوند.
هریس از شرکتهای دارویی کمک مالی دریافت کرده است که ممکن است بر موضع او در مورد قیمتگذاری دارو و سیاست بهداشت و درمان تأثیر بگذارد. در حالی که هریس وعده داده است که قیمت دارو را کاهش دهد، ممکن است همچنین تمایل داشته باشد از سیاستهایی که به نفع شرکتهای دارویی است، مانند حمایت از حق ثبت اختراع گسترده یا رفتار مالیاتی مطلوب و قوانین ایمنی سختگیرانهتر، حمایت کند. این سیاستها ممکن است منجر به سود بالاتر برای شرکتهای دارویی شود، اما ممکن است همچنین منجر به قیمتهای بالاتر دارو برای مصرفکنندگان یا کاهش سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه شود. قانون مراقبت مقرون به صرفه (The Affordable Care Act)، دستاورد شاخص دولت اوباما، به طور قابل توجهی تعداد آمریکاییهای بیمه شده را افزایش داد و بازار بزرگتری برای محصولات دارویی ایجاد کرد.
شرکتهای بزرگ فناوری، علیرغم ظاهر لیبرتارین خود، اغلب خود را با دموکراتها در مسائلی مانند تغییرات اقلیمی، عدالت اجتماعی و مهاجرت همسو میبینند، حوزههایی که جناح مترقی حزب نفوذ قابل توجهی اعمال میکند. این شرکتها، با نیروی کار جهانی و اتکا به نیروی کار خارجی بسیار ماهر خود، سیاستهای مهاجرتی سهلگیرانه را ارزش میبینند. پذیرش اصول زیستمحیطی، اجتماعی و حاکمیتی (ESG) توسط آنها به خوبی با تمرکز حزب دموکرات بر مبارزه با تغییرات اقلیمی و ترویج برابری اجتماعی همخوانی دارد. بسیاری از شرکت های فناوری به شدت به کارگران مهاجر ماهر متکی هستند. آنها عموماً با محدودیتهای ویزای H-1B مخالف هستند و از سیاستهایی مانند قانون DREAM حمایت میکنند که با مواضع دموکراتها هماهنگی بیشتری دارد. به ازای کمکهای سیاستمداران به شرکتهای بزرگ فناوری، — شرکت هایی مانند اپل، مایکروسافت و فایزر به طور علنی از حقوق LGBTQ+، ابتکارات برابری نژادی و سایر مسائل اجتماعی که توسط دموکرات ها حمایت می شود، حمایت کردهاند. این همسویی به این شرکت ها کمک می کند تا تصویر عمومی مثبتی داشته باشند. به عنوان مثال، در دوران دولت ترامپ، بسیاری از شرکتهای فناوری آشکارا با محدودیتهای مهاجرتی مخالفت کردند و خود را با موضع دموکراتها در مورد مهاجرت همسو کردند.
مشاهدات:
65 درصد از رای دهندگان مهاجر (از جمله شهروندان دارای تابعیت) از بایدن حمایت کردند، در حالی که 32 درصد به ترامپ رای دادند.
شرکتهای بزرگ فناوری مانند نتفلیکس، انویدیا، ادوبی، آیبیام، سیلزفورس، گوگل، مایکروسافت، اپل و آمازون به طور عمده به نامزدهای دموکرات کمک مالی کردند و 77 تا 98 درصد از کمکهای مالی سیاسی خود را به دموکراتها اختصاص دادند. 3
کمپین ترامپ-ونس
الف) صاحبان مشاغل و افراد با درآمد بالا:
کاهش مالیات ترامپ در سال ۲۰۱۷ مزایای قابل توجهی را برای شرکتها و افراد با درآمد بالا به همراه داشت. این گروهها انگیزه قوی برای حمایت از سیاستهای مشابه در آینده دارند.
کاهش مالیات سال ۲۰۱۷ نرخ مالیات شرکتها را از ۳۵ درصد به ۲۱ درصد کاهش داد. برای شرکتی با ۱ میلیارد دلار درآمد مشمول مالیات، این به معنای صرفهجویی ۱۴۰ میلیون دلاری در مالیات است. این مزیت متمرکز، حمایت قوی جامعه تجاری را به دنبال دارد، در حالی که هزینه از نظر کاهش درآمد دولت بین همه مالیاتدهندگان توزیع میشود.
ب) صنعت سوختهای فسیلی:
سیاستهای ترامپ به نفع مقرراتزدایی و گسترش تولید سوختهای فسیلی برای این صنعت جذاب است.
سیاستهایی که امکان حفاری بیشتر در اراضی عمومی را فراهم میکند، میتواند میلیاردها دلار سود برای شرکتهای نفت و گاز به همراه داشته باشد، در حالی که هزینههای زیستمحیطی بین کل جمعیت و نسلهای آینده توزیع میشود.
ج) گروههای مسیحی محافظهکار:
انتصاب قضات محافظهکار توسط ترامپ و حمایت از مسائل آزادی مذهبی برای این گروه جمعیتی جذاب است.
در حالی که سیاستهای حمایتی از سازمانهای مذهبی ممکن است هزینه مالی مستقیم نسبتاً پایینی داشته باشند، اما مزایای درک شده قابل توجهی را برای محافظهکاران مذهبی فراهم میکنند و حمایت سیاسی آنها را به دنبال دارند.
د) گروههای ضد مهاجرت:
موضع سختگیرانه ترامپ (نسبت به هریس) در مورد مهاجرت برای رأیدهندگانی جذاب است که نگران مهاجرت غیرقانونی و هزینههای درک شده آن هستند.
افزایش بودجه برای امنیت مرزی ممکن است میلیاردها دلار هزینه داشته باشد که بین همه مالیاتدهندگان توزیع میشود(حتی مالیاتدهندگان دور از مرزها)، اما مزایای متمرکزی (افزایش درک شده ایمنی و حفاظت از شغل) را برای کسانی که بیشترین نگرانی را در مورد مهاجرت دارند، به همراه دارد.
سناریوی فرضی برای نشان دادن نفوذ گروههای ذینفع
برای نشان دادن اینکه چگونه این عوامل در عمل ایفای نقش میکنند، بیایید یک سناریوی فرضی شامل چندین گروه ذینفع خاص و کاندیدا را در نظر بگیریم:
سناریو: ایالتی با ترکیبی از مناطق شهری و روستایی، یک بخش تولیدی قابل توجه و یک دانشگاه دولتی بزرگ.
کاندیداها:
۱. دموکرات (همسو با هریس)
۲. جمهوریخواه (همسو با ترامپ)
۳. مستقل (میانهرو)
گروههای ذینفع خاص:
الف. انجمن صنایع تولیدی
ب. اتحادیههای بخش عمومی
ج. گروه مدافع دانشجویی
د. لابی کشاورزی
ه. سازمان محیطزیستی
مسائل سیاسی:
۱. سیاست تجاری (تعرفهها در مقابل تجارت آزاد)
۲. بودجه آموزش و بخشش وام دانشجویی
۳. مقررات محیطزیستی
۴. یارانههای کشاورزی
۵. مستمری بازنشستگی بخش دولتی
سناریوهای نتایج انتخابات و پیامدهای سیاسی:
۱. اگر دموکرات برنده شود:
- احتمالاً بودجه آموزش را افزایش میدهد و از نوعی بخشش وام دانشجویی حمایت میکند و گروههای ب و ج را جذب میکند.
- ممکن است مقررات سختگیرانهتر محیطزیستی را اجرا کند و گروه ه را جذب کند.
- ممکن است برای جلب نظر گروه الف، علیرغم طرفداری کلی از تجارت آزاد، برخی از تعرفهها را حفظ کند.
- احتمالاً برای حفظ حمایت در مناطق روستایی (گروه د) از یارانههای کشاورزی حمایت میکند.
نتیجه سیاست: افزایش هزینهها برای آموزش و محیطزیست، حفظ موانع تجاری و یارانههای کشاورزی. مزایای متمرکز برای گروههای الف، ب، ج، د، و ه مشخص است، در حالی که هزینهها بین همه مالیاتدهندگان توزیع میشود.
۲. اگر جمهوریخواه برنده شود:
- احتمالاً تعرفهها را حفظ یا افزایش میدهد و به شدت گروه الف را جذب میکند.
- احتمالاً از یارانههای کشاورزی (گروه د) حمایت خواهد کرد.
- بعید است که مقررات محیطزیستی را افزایش دهد و با اهداف گروه ه مخالفت میکند.
- ممکن است بودجه آموزش را کاهش دهد و با بخشش وام دانشجویی مخالفت کند و به ضرر منافع گروههای ب و ج عمل کند.
نتیجه سیاست: حفظ یا افزایش موانع تجاری و یارانههای کشاورزی، کاهش مقررات محیطزیستی و هزینههای آموزش. گروههای الف و د به طور قابل توجهی سود میبرند، در حالی که هزینهها و خدمات کاهش یافته در بین مردم توزیع میشود.
۳. اگر مستقل برنده شود:
- ممکن است برای کاهش متوسط تعرفهها و یارانههای کشاورزی تلاش کند و تا حدی با گروههای الف و د مخالفت کند.
- میتواند از افزایش متوسط بودجه آموزش و مقررات محیطزیستی حمایت کند و تا حدی گروههای ب، ج، و ه را جذب کند.
نتیجه سیاست: سیاستهای بالقوه متعادلتر، اما احتمالاً دشواری در اجرا به دلیل عدم حمایت قوی از سوی هر گروه اصلی و مخالفت بالقوه کنگره.
نتیجه گیری:
در تمام سناریوها، میبینیم که چگونه منافع متمرکز این گروهها نتایج سیاست را شکل میدهند و اغلب منجر به نتایجی میشود که ممکن است با ترجیحات رأیدهنده میانه همسو نباشد. عموم مردم که با هزینههای پراکنده روبرو هستند و از ناآگاهی عقلانی در مورد پیامدهای کامل این سیاستها رنج میبرند، بعید است که مخالفت مؤثری را بسیج کنند.
این تجزیه و تحلیل نشان میدهد که چگونه تئوری انتخاب عمومی میتواند نفوذ بیاندازه گروههای ذینفع خاص را در شکلدهی به نتایج سیاست، حتی در یک نظام دموکراتیک که اسمی بر اساس حکومت اکثریت است، توضیح دهد. تعامل مزایای متمرکز، هزینههای پراکنده، معامله رأی و سایر عوامل منجر به چشمانداز سیاسی میشود که در آن منافع اقلیت اغلب بر ترجیحات اکثریت غلبه میکند.
نظر شخصی:
با ارائه آمار و مستندات بدیهیست که هر دو گروه بر اساس منافع شخصی و حزبی تصمیمگیری و تلاش میکنند، اما به عقیده نویسنده؛ دموکراتها عملکرد بهتری در مشتریگرایی دارند، هم حمایت مالی کمپین خود را از بیگتک و بیگفارما دارند و پول بیشتری نسبت به جمهوریخواهان جذب میکنند و در جهت انحصار و منافع این کمپانیها قدم بر میدارند، هم در طرف مقابل، حمایت دانشجویان و گروههای محیط زیستی و اتحادیههای کارگری (نه لزوما کارگران) را بدست میآورند. به اصطلاح خودمان هم از توبره میخورند هم از آخور؛ هم به ظاهر بازی اخلاقگرایی را میبرند و در قامت قهرمانان مترقی و آزادیخواه نمایان میشوند و هم در رقابت قدرت و ثروت بر حریفشان چیره میشوند.
جمهوری خواهان در مقابل، زمین بازی دموکراسی را بلد نیستند، و از همان روشهای قدیمی و از رده خارج توسل به ترس و احساس و هیجان استفاده میکنند. در صورت عدم تغییر استراتژی آنان در جذب مشتری اقلیتی، تکرار نتیجه انتخابات 2020 بسیار محتمل بهنظر میرسد. جامعه کنونی آمریکا جامعهی 2016 نیست. طی این هشت سال جامعه امریکا دچار مهندسی اجتماعی شدیدی شده است. کمپین دموکراتها ذینفعان و طرفداران اقلیتی بیشتری دارد در نتیجه دولت بزرگتری تشکیل خواهند داد اما آیا دولت بزرگتر کارآمدتر خواهد بود؟ آمار این را اثبات نمیکند.